-
کم بود امیدم
دوشنبه 18 دی 1396 13:40
مپرس از تو چرا دل بریدم از اول به دستهای تو کم بود امیدم از اول تو تاب گریه نداری؛ زمین نمی خوردم به این نتیجه اگر می رسیدم از اول دهان به خواهش بیهوده وا نمی کردم اگر جواب تو را می شنیدم از اول اگر از آخر قصه کسی خبر می داد بخاطر تو عقب می کشیدم از اول به چیدن پر و بالم چه احتیاجی بود؟ من از قفس به قفس می پریدم از...
-
ماندن
یکشنبه 17 دی 1396 12:31
همه چیز از آنجایی خراب می شود که به خیالت تمام جان و روحش را بدست آورده ای که حالا دیگر او برای توست که حالا اگر یک روز نباشی یا باشی، فرقی ندارد، او هست که اگر نگویی دوستت دارم، او می فهمد که دوستش داری که اگر با بوسه در آغوشش نگیری، فرقی نمی کند. اشتباه است، اشتباه. آمدن رسم خودش را دارد. دل می بری، دل می دهی، اما...
-
اگر نگاه کنی
شنبه 16 دی 1396 16:23
فرخ صباح آنکه تو بر وی نظر کنی فیروز روز آنکه تو بر وی گذر کنی آزاد بنده ای که بود در رکاب تو خرم ولایتی که تو آنجا سفر کنی دیگر نبات را نخرد مشتری به هیچ یک بار اگر تبسم همچون شکر کنی ای آفتاب روشن و ای سایه همای! ما را نگاهی از تو تمام است، اگر کنی من با تو دوستی و وفا کم نمیکنم چندان که دشمنی و جفا بیشتر کنی مقدور...
-
پای دل
جمعه 15 دی 1396 14:01
تا وقتی که قلبتان نبض دارد، پای آدمهایتان باشید. دل بدهید برای حال هم. عاشقی کنید با هم. چای عصرانه را همه دور هم باشید. بی بهانه بخواهید صدای همقسم هایتان را بشنوید. لبخند های هم را سنجاق کنید به تنتان که مبادا فراموش شود. دلخوری ها را بگذارید اشک شوق دیدار بشوید و ببرد. سر بگذارید روی سینه عزیز جانتان و صدای زندگی...
-
دی ماهی
پنجشنبه 14 دی 1396 08:56
عشق ناخواسته قربانی خودخواهی هاست این همه فاصله زیرسر کوتاهی هاست چشم را بستم و دنبال تو راه افتادم با تو همراه شدن اول گمراهی هاست دست گرمی وسط سوز زمستان بودی زود دلبسته شدن عادت دی ماهی هاست اشک من پشت سر هر که نباید بچکد گریه تنها هنر بچه سرراهی هاست دوستت داشتم اندازه دریا، اما شاهدم جز تو فقط حافظه ماهی هاست...
-
رهاشده
چهارشنبه 13 دی 1396 14:04
می دانی؟ شاید بشود اینطور گفت که آدمهایی که رها می شوند و بازهم عاشق می مانند، احمق ترین آدمهای روی زمین اند. آنهایی که تا جان ندهند، ول کن این عشقهای بر باد رفته نیستند. عشق را در قابی می گذارند و بر دیوار آویزان می کنند و درد رها شدنشان را مثل نامه ای پشت قاب پنهان می کنند. این آدمها تنها عشقشان را می بینند و...
-
نمک زخم
سهشنبه 12 دی 1396 08:45
دل من رابطه بی کلکی می خواهد گل بی خار شدن شاپرکی می خواهد خبر آمدنت در نم باران غروب کوچه و پنجره و قاصدکی می خواهد من و تو غصه آینده نباید بخوریم عشق دیوانگی مشترکی می خواهد هر شکستی دل عاشق بخورد، پیروزست صافی آینه سنگ محکی می خواهد آه سردی بکش از عمق وجودت، گاهی آتش سینه هوای خنکی می خواهد سعی کن علت زیبایی دنیا...
-
این زمستان
دوشنبه 11 دی 1396 14:32
مرد مغرور دوست داشتنی ام! این زمستان، این سوز دلچسب و این هوای نوبرانه تنها کنار تو با یک فنجان چای گرم می چسبد که بنشینیم کنار شومینه و از پشت پنجره هوای زمستان را تماشا کنیم. تو برایم مولانا بخوانی: "ای که در باغ رخش ره بردی گل تازه به زمستان بستان" من وجودم لبریز شود از تو. آسمان ذوق کند. برف ببارد. ما...
-
مهربونیات
یکشنبه 10 دی 1396 11:22
رج به رج هر بیت را از روی چشمت ساختم شعرهایم دستباف مهربانی های توست (فرامرز عرب عامری)
-
میخواهم برای دلبرم...
شنبه 9 دی 1396 14:38
دلبر زمستانی من! این فصل را برای ماندن ترجیح بده. می خواهم دی را کنج دنج ترین کافه برایت عاشقانه های شاملو را زمزمه کنم. می خواهم شبهای سرد دی را برایت آغوشانه گرمتر رقم بزنم. می خواهم بهمن را کنج پنجره اتاقمان برایت چای با عطر هل و دارچین دم کنم و بابوسه ای یک فنجان عشق گرم مهمانت کنم. می خواهم روز های برفی بهمن...
-
گرمای تنت
جمعه 8 دی 1396 12:02
بیدار خواهم شد از ین خواب زمستان دنیا به سمت سرنوشتی گرم خواهد رفت بعد از هزاران سال از ین سرمای عاشق کش قلبم به دنبال بهشتی گرم خواهد رفت بیدار خواهم شد از ین خواب زمستانی چشمم شعاع نور را حس می کند کم کم خوابم؟ نه، بیدارم، نه، بیدارم، نه، بیدارم گوشم صدای صور را حس می کند کم کم دستم به گرمای تنت دلگرم خواهد شد موهای...
-
دلت که باشه
پنجشنبه 7 دی 1396 15:09
مادرم زن معتقدی بود. همان بیست و چند سال پیش که ازدواج کرد، نه خاطرات فراموش نشدنی داشت و نه مهری عمیق به دل، اما حالا سالهاست چشم انتظار پدر سر سفره شام با غذایش بازی می کند. من هم بعد از تو با مردی ازدواج خواهم کرد که نه رنگ چشمهایش شاعرم کند و نه بم صدایش در دلم ولوله که شاید به قول مادر دچار "عشق بعد از...
-
خونین
چهارشنبه 6 دی 1396 10:53
تو به من سیب دادی و رفتی بی تو قلبم انار دانه شده ست (احسان پرسا)
-
عشقی، عشق
سهشنبه 5 دی 1396 15:43
تو عشق بودی، این را از بوی تنت فهمیدم. شاید هم خیلی دیر به تو رسیدم، خیلی دیر، اما مگر قانون این نبود که هر آنچه دیر می آید، عاقبت روزی به خانه ما هم خواهد رسید؟ عادت کرده ایم به نداشتنها و شاید به اندوه. آری، تو عشق بودی، این را از رفتنت فهمیدم وگرنه این شهر هرگز اینچنین سرسنگین نبود. (جمال ثریا)
-
بلوا
دوشنبه 4 دی 1396 16:54
تقصیر دلم بود که چشمان تو را خواست این سر به هوا مثل خودم عاشق دریاست درگیر نگاهت شد و تا بام تو پر زد بیچاره ندانست که این اول بلواست شاعر شد از آن روز که چشمان تو را دید این ولوله در شعر من ازچشم تو برپاست چشمان تو آمیزه ای از شور و ترانه ست آنجا که غزل نیز فراگیر و مهیاست ناز تو نیاز دل دیوانه من شد من شاعر چشم تو...
-
بعدهااا
یکشنبه 3 دی 1396 08:35
آخرش را برایت بگویم: فوق فوقش تو رفته ای، من نشسته ام همینجا روی همین صندلی، خاطره مرور می کنم. چند روز را به کلافگی ترک عادت می گذارنم. چند شب بیخواب می شوم. چند عصر دلگیر را پیاده قدم می زنم. چند بار هم حماقت می کنم و یک پیغام "دلم برایت تنگ شده" می فرستم. بدترین حالتش را برایت می گویم: تو جواب نمی دهی و...
-
خاطرات لعنتی ت
شنبه 2 دی 1396 11:50
می بوسمت از دورتر، این رشته محکم نیست می بوسمت با اینکه لبهای تو سهمم نیست می بوسمت، می بوسمت، تا درد پابرجاست دلواپسم، دلواپسی از خنده ام پیداست بعد از تو حتی رد شدن از کوچه آسان نیست حتی برای گریه کردن یک خیابان نیست این خاطرات لعنتی بعد از تو بی رحمند زانو زدن کنج خیابان را نمی فهمند (پویا جمشیدی)
-
رفیق نیمه راه
جمعه 1 دی 1396 15:01
داستان بلند تو را کوتاه می نویسم: آمدی، ماندی، رفتی. (رضا کاظمی)
-
یلدا
پنجشنبه 30 آذر 1396 15:06
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت پرده خلوت این غمکده بالا زد و رفت کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت خرمن سوخته ما به چه کارش می خورد که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت؟ رفت و از گریه توفانی ام اندیشه نکرد چه دلی...
-
دیدار
چهارشنبه 29 آذر 1396 09:41
ما دو تن مغرور، هر دو از هم دور. وای در من تاب دوری نیست! ای خیالت خاطر من را نوازشبار! بیش از این در من صبوری نیست. بی تو من تنهای تنهایم. من به دیدار تو می آیم. (حمید مصدق)
-
بعد از او
سهشنبه 28 آذر 1396 10:05
خط اول به عشق تنهایی، حال و روزم به لطف او بد نیست منزوی جان! غزل نگو دیگر، هیچکس با ردیف "آمد" نیست فکر کن او که دوستش داری، بی خبر راهی سفر گردد زده باشی به هر دری، شاید آب رفته به جوی برگردد دور خود چرخ می زنی، اما چرخ گردون شکسته بی انصاف حس و حالت چقدر نزدیک است به دوچرخه سوار مخملباف! نگرانم، شبیه مستی...
-
دوست نداشتن
دوشنبه 27 آذر 1396 11:10
دوست نداشتن یک مسئله خیلی پیچیده ست و زمان بر؛ بر عکس دوست داشتن که چشم باز می کنی و می بینی بی دلیل دلت گره خورده به دلش. دوست نداشتن اینجور نیست که تو یه بدی از طرف ببینی و بگی خب، دیگه از این بعد دوستش ندارم و تموم. بعد از دوستش نداشتن و تموم کردن، هزار بار دلتنگش می شی، هزار بار توی دلت حس می کنی که هنوز مثل روز...
-
فقط بودنت
یکشنبه 26 آذر 1396 10:17
من از تو هیچ به جز بودنت نمی خواهم تمام عمر در آغوشم استراحت کن ( امید صباغ نو)
-
خنده هام
شنبه 25 آذر 1396 12:51
دیر دل ببند. بجا اعتماد کن. احساست را خرج هر بی سر و پایی نکن. چوب حراج بر سر تنهاییت نزن. بیا و باور کن قداست دارد دوستت دارم و ماندن پای کسی؛ کسی که خنده هایش تنها و تنها تن لحظه های با تو می رود (عادل دانتیسم)
-
جنون
جمعه 24 آذر 1396 08:43
جان جز پی دلبرم نخواهد افتاد پرواز تو از پرم نخواهد افتاد تردید نکن سرم بیفتد برخاک دیوانگی از سرم نخواهد افتاد (مجید افشاری)
-
رفته
پنجشنبه 23 آذر 1396 08:45
تو حق نداری عاشق کسی بمانی که سالهاست رفته. تو مال کسی نیستی که نیست. تو حق نداری اسم دردهای مزمن ات را عشق بگذاری. می توانی مدیون زخمهایت باشی، اما محتاج آنکه زخمی ات کرده، نه. دست بردار از این افسانه های بی سر و ته که به نام عشق فرصت عشق را از تو می گیرد. آنکه تو را زخمی خود می خواهد، آدم تو نیست، آدم نیست و تو...
-
2 قدم مانده تا وصال
چهارشنبه 22 آذر 1396 16:16
چه می کشم از دوره ای که باورم سرکوب شد؟ تا بدتری آمد به چشم، بد لاجرم محبوب شد من مشت در گِل مانده ام با ساقه دستان تو شاید زمین آماده یک اتفاق خوب شد من عاشق چشم تو و خواب نگاه تو شدم چشمان تو شرط من است، مشروطه خواه تو شدم با این همه بگذار من بر عشق تو تکیه کنم یک شب بدون درد در آغوش تو گریه کنم چون عاشقت ناز تو را...
-
گاهی م نمیشه که نمیشه
سهشنبه 21 آذر 1396 11:38
گاهی یه حرفایی رو نمی شه زد، یه اشکایی رو نمی شه ریخت، یه چشمایی رو نمی شه شست. باید دلبسته باشی تا بفهمی. یه دردایی رو تا آخر عمر باید کشید. دلبستگی اعتیاد می آره. (پویا جمشیدی)
-
الهه ناز بنان
دوشنبه 20 آذر 1396 11:50
باید تمام مرد دنیا بنان شوند از بس تو را الهه ناز آفریده اند (غلامحسین سعیدی)
-
جااانم
یکشنبه 19 آذر 1396 10:39
این تو، این هم "جانم" که می شود ضمیمه چندحرفى نامت. حالا با هر به زبان آوردن اسمت هزار بار جانم برایت می رود. (علی قاضی نظام)