-
گاهی
شنبه 18 آذر 1396 11:54
تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی دلم می پاشد از هم بس که زیبا می شوی گاهی حضور گاهگاهت بازی خورشید با ابر است که پنهان می شوی گاهی و پیدا می شوی گاهی به ما تا می رسی کج می کنی یکباره راهت را ز ناچاری ست، گر همصحبت ما می شوی گاهی دلت پاک است، اما با تمام سادگی هایت به قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهی تو را از سرخی...
-
وقتی نیستی
جمعه 17 آذر 1396 14:51
وقتی که تو نیستی، دنیا چیزی کم دارد. من فکر می کنم در غیاب تو همه خانه های جهان خالی ست، همه پنجره ها بسته است، اصلاً کسی حوصله آمدن به ایوان عصر جمعه را ندارد. واقعاً وقتی که تو نیستی، آفتاب هم حوصله ندارد راه بیفتد بیاید بالای کوه، اما دیوارها تا دلت بخواهد بلندند، سرپا ایستاده اند، کاری به بود و نبود نور ندارند،...
-
عذاب خاطراتت
چهارشنبه 15 آذر 1396 10:23
-«شاید مهمتر از اینکه بدونی یه نفر کجای زندگیته، باید بفهمی تو کجای زندگیش ایستادی. یه روز تصمیم گرفت نباشه، حتی هیچ اسمی ازم نشنوه. خواست فراموشش کنم.» -«تونستی؟» -«آره، اون دیگه هیچ اسمی از من نشنید، اما من گاهی صداش رو میشنوم. فراموشش کردم، فقط خاطراتش عذابم میده.» (پویا جمشیدی)
-
زن...مرد
دوشنبه 13 آذر 1396 11:32
زن عشق زاید و تو برایش نام انتخاب می کنی. او درد می کشد و تو نگران از اینکه بچه دختر نباشد. او بیخوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشت می بینی. او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر. (دکتر شریعتی)
-
گذشته
شنبه 11 آذر 1396 11:40
باز شروع کرد از گذشته ش گفت. بهش گفتم: تو با گذشته ت زندگی می کنی. می دونی؟ دو نفر هستن که هیچ وقت گذشته هاشونو نمی تونن فراموش کنن: یکی اونی که بهش بد کردن. عاشق بوده، بهش بد کردن. از عشق فراری ش دادن، خسته شده. یه آدم خسته از گذشته خیلی طول می کشه تا خوب بشه. آروم در گوشم گفت: دسته دومی رو نگفتی؟ گفتم: می خوای...
-
40 سالگی تو
پنجشنبه 9 آذر 1396 11:34
دوباره به عکست، آخرین عکست میان صفحات مجازی خیره شده ام. دست زیر چانه گذاشته ای و آرام آرام چهل ساله می شوی با لبخندی تلخ خیره به تنهایی من. در تصور عذاب وعده داده شده به عشقبازی آن روزهای مان چین به پیشانی انداخته ای. نیچه راست می گفت: خدایی در این نزدیکی نیست. خدا سالهاست ما را فراموش کرده است و با غریو موسیقی...
-
همراهی
سهشنبه 7 آذر 1396 11:42
تو وقتی می بینی که من افسرده ام، نباید بگذری، سکوت کنی یا فقط همدردی کنی؛ بناکننده شادی های من باش. مگر چقدر وقت داریم؟ یک قطره ایم که می چکیم در تن کویر و تمام می شویم. (نادر ابراهیمی)
-
باور
دوشنبه 6 آذر 1396 12:19
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگ من، دل مغرورم، پرید و پنجه به خالی زد که عشق، ماه بلند من، ورای دست رسیدن بود گل شکفته! خداحافظ، اگر چه لحظه دیدارت شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود من و تو آن دو خطیم، آری، موازیان به ناچاری که هر دو باورمان ز آغاز به یکدیگر...
-
جبران
یکشنبه 5 آذر 1396 11:36
بیا برگردیم به عقب تو همین لحظه ها. تا فرصت باقیه، بیا برگردیم به عقب؛ به روزایی که بلد بودیم با چیزای کوچیک کلی شاد باشیم و بخندیم، به دلخوشی های ساده مون دل ببندیم و عبور کنیم از هرچی که ما رو از حال خوبمون دور می کنه. بیا برگردیم به عقب و تکیه بدیم به شادی های بچگی، به رویاهای همیشگی، امیدهای تموم نشدنی، به لحظه...
-
وصل...هجران
شنبه 4 آذر 1396 11:23
دلم شکسته و اوضاع درهمی دارد و سالهاست برای خودش غمی دارد تو در کنار خودت نیستی، نمی دانی که در کنار تو بودن چه عالمی دارد نه وصل دیده ام این روزها، نه هجرانت بدا به عشق که دنیای مبهمی دارد! بهشت می طلبم از کسی که جانکاه است کسی که در دل تنگش جهنمی دارد گذر کن از من و بار دگر به چشمانم بگو ببار، اگر باز هم نَمی دارد...
-
تناسب
جمعه 3 آذر 1396 15:19
"هیچکس برای تمام کردن شروع نمیکند" و این تمام حرفهاییست که در این نامه برای تو می نویسم و می دانم که اینها آخرین کلماتی ست که برای تو می نویسم. هیچکس برای نرسیدن "انتخاب" نمی کند، به قصد خداحافظی سلام نمی کند و به نیت رفتن نمی آید. یک روز آمدی، سرزده آمدی. خانه جمع و جور نبود، لباسهای روی کاناپه...
-
ایستادگی
پنجشنبه 2 آذر 1396 10:56
رفتن نجات بود؛ تو گنجشک و من درخت گنجشک جان! برو که درختان نمی روند (احسان پرسا)
-
گمگشتگی
چهارشنبه 1 آذر 1396 14:59
تو پشت پرده پنهان شده بودی و من از هراس گم شدن گم شدم. (رضا کاظمی)
-
سراشیب زندگی
سهشنبه 30 آبان 1396 08:35
آرامشم کنار تو جز اضطراب نیست حالی خراب دارم و حالم خراب نیست ماچهره حقیقی خود را ندیده ایم وقتی که جز نقاب به روی نقاب نیست باید ادامه داد؟ نباید ادامه داد؟ در برزخم که جای سؤال و جواب نیست مختار جبرباش، نه مجبور اختیار گاهی عذاب سخت تر از انتخاب نیست چون موجِ شعله پای سفرکردنم به خود دریا شدم که تاول من جز حباب نیست...
-
جااانم
دوشنبه 29 آبان 1396 12:54
تو اسمم را صدا بزن. من جانم های زیادی را به این دنیا بدهکارم. (عادل دانتیسم)
-
رسیدن
یکشنبه 28 آبان 1396 11:26
خدا کند همه ی عشقها به هم برسند من و تو نیز در این لابلا به هم برسیم (فرامرز عرب عامری)
-
آخرین نفر
شنبه 27 آبان 1396 10:31
می دونی؟ مشکل از خوب یا کم بودن تو نیست، هیچ ربطی م به لیاقت اون کسی که رفته نداره. عشق یه مسئله پیچیده ست که خیلی ربطی به خوب و بد بودن آدما نداره که قلبت بگه خب، این بده، پس من دوستش ندارم و اون یکی خیلی مهربونه، پس من تا ابد به دوست داشتنش ادامه می دم. عشق مسئله پیچیده ایه که چشمات بازه و بدیاشو می بینی، ولی باز...
-
بیخیال دنیا و آدماش
پنجشنبه 25 آبان 1396 10:33
بعضی وقتها باید از همه چیز دست کشید، بی اعتنا شد، یک گوشه دنج پیدا کرد، آرامش دم کرد و جرعه جرعه بی خیالی سر کشید و به این فکر کرد که رها شدن بهترین حس دنیاست. گاهی باید برای مدتی از همه چیز دل برید. باید اول صبح حال هیچکس را نپرسید، نگران هیچکس نشد، باید "مواظب خودت باش" را به کسی نگفت، "دلم برایت تنگ...
-
هستی
سهشنبه 23 آبان 1396 10:29
جایت خالی امروز صبح زود گرگ و میش بود که بیدارت کردم. آنوقت صبح هم میان کلافگی ات می خندیدی. برایت چای ریختم. نشستیم روی میز و بهم نگاه می کردیم و چای می خوردیم. عجب صبحی بود امروز! برایت شعر خواندم و تو هم غرق من بودی و چشمهایت دلبرانه برق می زدند. جایت خالی امروز صبح... راستی، اینها می گویند دیوانه ام، می گویند تو...
-
اینجوری حست میکنم
یکشنبه 21 آبان 1396 10:25
هرگز با چشمهای من خودت را تماشا نکرده ای تا بدانی چقدر زیبایی. هرگز با گوشهای من خودت را نشنیده ای تا بدانی چه آرامشی توی صدایت ریخته. هرگز با پاهای من با شوق به سمت خودت قدم برنداشته ای و هرگز با دستهای من دست خودت را نگرفته ای. تو هرگز با قلب من خودت را دوست نداشته ای و نمی دانی چگونه می شود عاشقت شد و از این عشـق...
-
پر از تو
جمعه 19 آبان 1396 10:21
دستهایم چقد ر به دو طرف صورتت می آیند، وقتی عاشقانه تماشایم می کنی. دستهایم چقد ر به دستهات می آیند، به دکمه های پیراهنت، به قوس قزح اندامت، به این دوستت دارمها که دانه دانه روی لبهات می کارم. دستهایم چقدر می آیند به رنگ تنت وقت عشقبازی. دستهایم چقدر میآیند به من، وقتی تو را هر لحظه با ذوق به چشمهایم نشان می...
-
حرفت که میشه
چهارشنبه 17 آبان 1396 10:19
وقتی از "تو" می گویم، صورتم جان می گیرد، چشمهایم برق می زند و لبخندی ناخواسته روی لبهایم می نشیند و من چقدر "خودم" را دوست دارم وقتی از تو حرف می زنم. (سحر رستگار)
-
کنار هم
دوشنبه 15 آبان 1396 10:14
با تو بودن خوب ست. تو چراغی، من شب که به نور تو کتاب دل تو و کتاب دل خود را که خطوط تن توست، خوش خوشک می خوانم. تو درختی، من آب. من کنار تو آواز بهاران را می خندم و می خوانم. می گریم و می خوانم. (منوچهر آتشی)
-
خواب شیرین
شنبه 13 آبان 1396 09:47
داشتم حرف می زدم که خوابش برد. صبح فرداش مدام عذرخواهی: وای، نفهمیدم اصلاً کی خوابم برد! وای، ببخشید، خسته بودم، چشمهایم رفت. ادامه می داد و نمی دانست بر ای یک مرد عاشقانه ترین کاری که یک زن می تواند انجام دهد، همین خواب است. همین خواب که یعنی کنارت آرامم. همین خواب که یعنی صدایت خوب است. همین خواب که یعنی شب با تو...
-
بی من مباد
پنجشنبه 11 آبان 1396 09:44
دهمین بار بود که از صبح خیا بان را بالا و پایین کردم. چشم از پیاده رو هایش برنداشتم، مبادا ببینمت، مبادا دستى روى شانه ات باشد، مبادا چترى بالاى سرت، مبادا صداى خنده هایت بلندتر از صداى باران باشد، مبادا... تو تمام اینها را با من تجربه کردى. باور کن دست خودم نیست. پاى تو که وسط باشد، می شوم دیکتاتور ترین آدم روى زمین....
-
بدرود
سهشنبه 9 آبان 1396 10:08
برایش نوشتم اگر روزی به سرمان زد و خواستیم دوباره عاشق شویم، برای اولین وعده دیدار بالاترین نقطه کوه را انتخاب کنیم؛ آنقدر بالا که نه نگاه حریص زمین به ما باشد و نه پاهای رقیب رد پاهایمان را دنبال کند. اگر روزی غرور و کینه به پای عشق نرسید و ما دوباره با هم بودیم، اولین بسترمان گندمزار دست نخورده ای باشد نزدیک صدای...
-
با نصفه م
یکشنبه 7 آبان 1396 10:03
کاش می دانستی یک زن از لحظه ای که "دوستت دارم" می گوید، از لحظه ای که بوسیده می شود، از لحظه ای که به آغوش کشیده می شود، دیگر خودش نیست! می شود تو، می شود با هم بودن. آن لحظه که ترکش می کنی، دونیم اش می کنی و یک نیمه اش را با خود می بری. نگو زمان همه چیز را حل می کند، که زمان تنها کند می کند جستجوی او را...
-
آغاز تنهایی م
جمعه 5 آبان 1396 09:23
دوست داشتن که لباس تن نیست که هر وقت دلت نخواست، عوضش کنى. خدا نخواست، قسمت نشد، حالا یکى دیگر ندارد. آدم یکى را دوست دارد یا هست، مى شود عشق ابدى یا نیست، مى شود آغاز تنهایى. حالا تو اسمش را هر چه مى خواهى، بگذار. (امیر وجود)
-
نگفتم بمان
پنجشنبه 4 آبان 1396 12:15
وقت وداع گرچه نگفتم بمان، ولی تنها صدای حک شده توی سرم تویی حالا تو را چگونه به خاطر نیاورم وقتی که نیک گمشده دیگرم تویی؟ (پویا جمشیدی)
-
لایق بودن یا نبودن
چهارشنبه 3 آبان 1396 14:09
آدمها با قدرت حیرت انگیزی وارد زندگی ما می شوند و با سرعت غیرقابل باوری جای بزرگی در قلب و زندگی ما برای خود باز می کنند. آدمها بی هیچ حرف یا نگاهی قادرند لحظههای مان را لبریز از بودن خودشان بکنند. حتا وقتی نیستند، باز طوری در هوای شان نفس می کشیم انگار تمامی مولکولهای اکسیژن از حضور مبارک آنها ساخته شده، انگار از...