عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

کم بود امیدم

مپرس از تو چرا دل بریدم از اول

 

به دستهای تو کم بود امیدم از اول

 

 

تو تاب گریه نداری؛ زمین نمی خوردم

 

به این نتیجه اگر می رسیدم از اول

 


دهان به خواهش بیهوده وا نمی کردم

 

اگر جواب تو را می شنیدم از اول

 

 

اگر از آخر قصه کسی خبر می داد

 

بخاطر تو عقب می کشیدم از اول

 

 

به چیدن پر و بالم چه احتیاجی بود؟

 

من از قفس به قفس می پریدم از اول

 

 

از آن 2 قفل شکسته حلالیت بطلب

 

نمی گشود دری را کلیدم از اول

 

 

به چشمهای خودت هم بگو "فراق بخیر"

 

اگر چه خیری از آنها ندیدم از اول

 

(کاظم بهمنی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد