عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

همه ش دروغه

با یاد چشمهای تو مستم، دروغ نیست

اینکه هنوز فکر تو هستم دروغ نیست


اینکه از آن زمان که دلم را نخواستی

درخود هزاربار شکستم دروغ نیست


اینکه هنوز رد تو در شعرهای من

عمری به انتظار نشستم دروغ نیست


آن وقتها که هرشب و هر روز و ماه مست

"با چشمهات، خانه مردی سیاه مست"


آن روزها که مستی ما بادوام بود

چشمم همیشه منتظر یک پیام بود


آن روزها که از تو به من کم رسیده بود

"گاهی فقط سکوت به دستم رسیده بود"


آن روزها هنوز دلت مثل سنگ نیست

‌"ای بشکند دلی که برای تو تنگ نیست!"


آن روزها زنی که تظاهر نمی کند

"با هیچ چیز جای تو را پر نمی کند"


آن روزها که مثل زنی نه که کودکم

"لبخندهام  پر زده با بادبادکم"


آن روزها که ساده مرا ترک می کنی

"هی پشت هم نگو که مرا درک می کنی"


آن روزها که "سر به بیابان گذاشتم

این هم کلید، داخل گلدان گذاشتم"


ارزش نداشتم که به پایم بایستی

"بگذار بگذریم، چه بهتر که نیستی!"


هر شعر تازه ای که شنفتی دروغ بود

از عشق هرچه گفتم و گفتی دروغ بود


بارید مثل برف، ولی کم کم آب رفت

"گریه گذشت از حد و شاعر به خواب رفت"

(ساجده جبارپور)