عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

زنده برای تو

هر کس که گفت بهر تو مردم، دروغ گفت  

من راست گفتم که برای تو زنده ام

(؟)

میان بازوانم

محبوب من باش و چیزی نگو.

با من سخن از قانونی بودن عشقم نگو.

عشق من به تو قانونی است،

خود آن را نوشته ام

و خود اجرایش می کنم.

تو تنها باید بخوابی چون گلی میان بازوانم

و بگذاری من فرمان دهم.

محبوبم!

وظیفه تو این است عشق من باقی بمانی.

(نزار قبانی)

تموم، والسلام

کانتکت موبایلم را ورق می زنم،

هر چه به انتهایش نزدیکتر می شوم، آدمهایش غریبه تر می شوند؛

آدمهایی که زمانی جزئی از زندگیم بودند

و الان در جواب سلام، تو را با یک "شما؟" بدرقه می کنند.

یکی یکی پاکشان می کنم از گوشی، از زندگی، از هر آنچه که بینمان گذشته،

که اگر سراغشان را نگیری، بار و بندیلشان را جمع می کنند

و برای همیشه می روند.

(علی قاضی نظام)

همه فصلها بدون تو

بهار می رسد، اما شبیه پاییز است

بدون تو همه فصلها غم انگیز است

(سعید حیدری ساوجی)

دوستی

دکان دوستی را نبند.

اگر همه مغازه ها تعطیل شد، تو اما دکان دوستی را نبند.

اگر همه بازارها رو به کسادی رفت و همه سکه ها از رونق افتاد، تو اما بازار عشق را کساد مکن و سکه جوانمردی را از رونق نینداز.

اگر قحطی آب و نان آمد، تو اما نگذار که قحطی انسان نیز بیاید.

اگر محتکران خورد و خوراک را و مال و منال را دریغ کردند، تو اما نور و شور و جان و دل را احتکار نکن.

ما ورشکستگان جور روزگاریم، اما نباید که بر نشستگان کشتی اندوه نیز باشیم.

اگر هوا جیره بندی شده است، تو اما امیدت را حبس نکن، لبخندت را نیز و آرزوهایت را.

دست تنگی را به دلتنگی بدل نکن؛ باشد که فراخی دل، گشادگی روز و روزی نیز بیاورد.

(عرفان نظرآهاری)