بشود فاش کسی آنچه میان من و توست
که از آغاز همین عشق نشان من و توست
چشمها کور، زبان لال، هیاهو برپاست
هر حسودی ست فقط زمزمه خوان من و توست
که سپندانه بر آتش بفشانم از شور
چشم بد دور، عزیزم! که جهان من و توست
دلبرا! معجزه ای کن، غزلی تازه بگو
که از امروز جهان در هیجان من و توست
من سراپا به تماشای تو مشغولم و بس
پیر میخانه ما نیز جوان من و توست
(حامد نیازی)