عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

شعر خداحافظی

همان روز اول که آشنا شدیم،

قرار گذاشتیم که اگر روزى زبانمان لال، زبانمان لال، زبانمان لال، خواستیم جدا شویم،

همه چیز دوستانه اتفاق بیفتد که فردا روزى اگر اتفاقى یکدیگر را در خیابان دیدیم،

مسیرمان را کج نکنیم

و عجب قرار شیرین تلخى بود!

مگر می شود کسى را که تا دیروز برایش می مردى،

رهایش کنى به امان خدا؟

اما قرارمان بود.

می دانى؟ اولش همه چیز قشنگ است، شاعرانه، عاشقانه.

هیچ پایانى را تصور نمی کنیم.

همه قول و قرارها رویایى،

اما به چشم بهم زدنى می بینى تصورت با ایده آل ات زمین تا آسمان فاصله دارد.

تو می مانى 

و یک عمر پاسخ دادن به سؤالاتى که جواب هیچکدامش را نمی دانى.

حالا پشت میز همیشگى کافه دوست داشتنی مان منتظرم تا براى آخرین بار ببینمش

و آهنگى که پخش می شود 

و می دانم تا آخر عمر می شود بلاى جانم:

"قصه ما تموم شده با یه علامت سؤال"

(علی قاضی نظام)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد