عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

مهربونا

یک جایی از رابطه هست که آدم صبورتر، مهربان تر، رفیق تر تصمیم می گیرد دیگر آن آدم یک ساعت پیش نباشد. 

حالا هر چقدر برایش گل بخری، 

شعر بگویی، 

کادو بفرستی، 

خاطره دربند و اولین گره خوردن نگاه ها و چرخ و فلک کنار دریا را تعریف کنی، 

بی فایده است. 

آن آدم هیچ وقت آدم یک ساعت پیش و یک روز پیش و یک ماه پیش نمی شود.

نه که نخواهد؛

 سر و ته آدمهای مهربان را بزنی، 

می میرند برای دوست داشتن، 

برای دوست داشته شدن. 

زاییده شده اند برای اینکه محبوب کسی باشند،

که صبحها چشم باز نکرده، با صدای گرفته بگویند: سلام 

و شبها بی شب بخیر و بوسیده شدن از میان استیکرهای تلگرام یا با گرمی لبهای دلدار خوابشان نرود. 

از کارخانه اینطور بیرون آمده اند،

با مُهر مهربانی روی پیشانی شان، 

با تپیدن تند و تند قلبی که همیشه درد می کند 

و گرمی دستهایشان وقت دیدار 

و عطری که یک شبانه روز روی دستهایت می ماند. 

اینکه چه می شود این آدمها دیگر نمی خواهند آدم پیش از این باشد را باید توی خودمان بجوییم. 

توی حرفهایمان، 

نگاه هایمان، 

رفتارهایمان 

و حتی کیفیت فشردن لبها روی هم وقت بوسه سلام و بوسه به امید دیدار. 

گمان می کنم تنهایی اینجا به دنیا می آید:

 لحظه ای که باور نمی کنیم آدم مهربان زندگی مان دیگر آن آدم سابق نمی شود.

پانویس: غم انگیزتر از فقدان و طولانی تر از لحظات جدایی، خود زندگی است.

 آن وقتی که می روی به کتابفروشی، 

به رستوران، 

به کافی شاپ، 

به پارک، 

به میدان ولیعصر، 

به خیابان تجریش، 

به هر کجا.

 می روی 

و می بینی اینجاها هم دیگر آن جاهای یک ساعت پیش نیست. 

نه دیگر کتابی دارند که حالت را خوب کنند، 

نه غذایی، 

نه قهوه ای کم شکر با طعم همیشگی. 

نگاه می کنی به درختها 

و با خودت فکر می کنی پیش از این برای چه انقدر ذوق دیدنشان را داشتی، 

که این خیابان بلند را چطور پیاده می رفتی،

بدون هن هن، 

بدون گذشت زمان.


 مواظب آدمهای مهربان زندگی تان باشید. 

تنهایی از آنچه در آینه می بینید، 

به شما نزدیکتر است. 

(مرتضی برزگر)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد