عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

یاد گذشته

باز هم از میان رویاهام رد شو با آن نگاه سنگینت 

پشت گوشی دوباره شعر بخوان با صدای همیشه غمگینت


اشکهایم یواش می ریزند روی گلهای سرخ و زرد پتو

چشم وا می کنم، چرا تنهام؟ قولهایی که داده بودی کو؟


تپش قلب، لرزش دستم، دل من زادگاه دلهره هاست

فکر و ذکرم تویی و یادم نیست زخمهایی که کنج خاطره هاست


فکر کن حرفهای پشت سرت غرق در شرمساری ات بکنند

بزنندت زمین و بعد از آن دو نفر پاسکاری ات بکنند


سوختم از تو، باز می سوزم، تنم از هیچ شعله ور شده است

خوش به حالت کسی کنارت هست! تختخوابت بزرگتر شده است


دل من از سکوت پر شده و دل تو مثل جمعه بازار است

عشق گاهی عجیب حیله گر است! عشق گاهی کلاه بردار است

 

آمدی، رد شدی و فهماندی عشق این روزها پشیزی نیست

برخلاف تمام تشبیهات زندگی مثل هیچ چیزی نیست


گریه کردم برای کودکی ام، گریه کردم، چرا بزرگ شدم؟

چقدر بغض را فروخوردم که نفهمی کجا بزرگ شدم!


من پرستوی کوچکی بودم در میان دو خانه سرگردان

کوچه با گریه می شناخت مرا، شهر با بغضهای بی باران


هرقدر خواستم بگویم، باز پیش چشمت دروغ تر بودم

خانه ماسیاه تر شده بود، شاعری بی فروغ تر بودم


کیفر من مرور خاطره هاست، تا ابد توی خانه پوسیدن

قسمت عشق تازه آمده ات دیدن و چیدن و نفهمیدن


حرفهایم زیاد بود، ببخش، باز یاد گذشته افتادم

مادرم گفته بود سنگدلی، کاش این قدر دل نمی دادم!

(ساجده جبارپور)