عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

بغض واژه ها

غمت را بزرگ دید دلم، بس که تنگ شد
نگنجد دگر به تنگ که ماهی نهنگ شد


امیدم به خستگی ، به پای تو سر نهاد

شرابش ز جوش ماند، شتابش درنگ شد


شبی از مدار خود به خاکت کمانه کرد

دلم مثل یک شهاب، شهابی که سنگ شد


کمندم بلند بود، ولی با تو برنتافت

کجا؟ کی ؟ کدام ماه اسیر پلنگ شد؟


من از سطح ننگ و نام فراتر پریده ام

هراسم چه می دهی، ز نامی که ننگ شد؟

چه مشاطه ای است عشق که در زیر دست او
اگر گونه ای شکفت، به خونابه رنگ شد!


چه سِحر و چه شعبده ، غم تو به کار زد

که در جام آخرین شرابم شرنگ شد


به قدر عبور تو از آن سوی شیشه بود

اگر لحظه ای جهان به چشمم قشنگ شد

برای نوشتن ات پر از بغض واژه هاست
دوباره دل قلم برای تو تنگ شد
(حسین منزوی)