عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

قدیمی دوسم داشته باش

مرا  قدیمی دوست بدار. 

آنطور که نگاهم کنی 

و من تب کنم 

وسرخ شوم، 

سر به زیر شوم 

و دلت غنج برود برای این نازهای دخترانه ام.

 صدایت بپیچد میان چهاردیواری خانه مان که می گویی: ضعیفه! کجایی؟ 

دلم برقصد میان استکانهای چای که برایت می ریزم. 

به سان آدمهای قدیم دوستم بدار،

همانقدر برای گیسهای بافته ام ورد بخوان 

و بوسه هایت را به پیشانی ام بچسبان

و بگو سجده گاه عاشقی ات همین نقطه ی دنیاست.

همانقدر قدیمی دوستم بدار که وقتی با خریدهایت به خانه برمی گردی،

مرا به آغوش بگیری  

و من گُر بگیرم، 

لباسهایت را برق بیندازم 

و بوسه بکارم.

باید حواسم به نگاه های گاه و بی گاه ات باشد، 

به قربان صدقه هایی که به چشمانم می روی 

و عشق از تمامش می چکد.

تو مرا همانقدر قدیمی دوست بدار، 

مثل همان  حال و هوا.

خیالت تخت: 

حواس من بند غیر تو نمی شود که نمی شود. 

(پریسا خان بیگی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد