عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

منزوی

اینک منم جوان به شوق تو در سفر

اینک تویی دوباره از آن هفته پیرتر


تو از غروب خسته زنجان به قول خود

من از سکوت ممتد کاشانه هنر


عمرت به خیر! خسته ام از آفتاب پارک

اینجا نبود از تو سپیدار سایه تر


بگذار با تو چند دهان درددل کنم

هر چند حرف بی حد و صبر تو مختصر


امروز از همیشه غزل "منزوی" تر است

محکمتر از همیشه به در می زند خطر


بارى تفاله های مدرن و مدرن تر

این ریشه را نشانه گرفتند با تبر


امروز هر که با دو غزل رو سپید شد

آمد جلو که "عمر غزل آمده به سر"


این حرفهای مفت مرا از درون شکست

این درد را به جز تو بگویم به کی، پدر؟!


که کارنامه غزل عصر حاضری

که سایبان شعر جوان هستی و اگر


روزی خدا نکرده نباشی، چه می کنیم؟

وقتی غزل یتیم شود، عشق دربدر

(مهدی فرجی)