عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

رفتی

رفتی و لب از لب من وا نشد

آن شب تنهایی ام  فردا نشد

 

آنقدر از عشق هم جا مانده ایم

بوسه هم همبازی لبها نشد

 

در گریز از مسلخ تنهایی ام

گریه کردم، اشک هم مأوا نشد

 

گه گداری دل به دریا می زدیم

دیگر این دل راهی دریا نشد

 

بی تو آماج رقیبانت شدم

دل حریف لشکر غمها نشد

 

واژه ها را زیر و رو کردم، ولی

در خور تو قافیه پیدا نشد

 

یوسفت بودم، زلیخا می شدی

عشق دیرینم دگر برنا نشد

 

رفتی و غم در درونم جا گرفت

عشق دیگر در درونم جا نشد

 

هر چه گشتم از اساطیر کهن

چون من دلداده کس تنها نشد

 

هر کسی را دلبری باشد، ولی

بهر دارا هیچکس سارا نشد

 

حس من در این غزل آتش گرفت

جز قلم پروانه ای شیدا نشد

(مرتضی شاکری)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد