عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

سر تو بر دوشم

مگر چه ریخته ای در پیاله هوشم

که عقل و دین شده چون قصه ها فراموشم؟


تو از مساحت پیراهنم بزرگتری

ببین نیامده سر رفته ای از آغوشم


چه ریختی سر شب در چراغ الکلی ام

که نیمه روشنم از دور و نیمه خاموشم؟


همین خوش است، همین حال خواب و بیداری

همین بس است که نوشیده ام، نمی نوشم


خدا کند نپرد مستی ام چو شیشه می!

معاشران! بفشارید پنبه در گوشم


شبیه بار امانت که بار سنگینی است

سر تو بار گرانی است، مانده بر دوشم

(سعید بیابانکی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد