عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

دلبرانه

تمام این مدت می توانستم عاشق هر رهگذری که می آید،

بشوم

و هیچ خیالی هم از تو در سرم نپرورانم.

من می توانستم دوست داشتن را نوک زبانم بنشانم

و با هر لبخندی دهان باز کنم 

و بگویم: راستی، من دوستت دارم. 

من می توانستم دلم را تکه تکه کنم 

و هر تکه اش را جایی جای بگذارم.

می بینی؟ 

من می توانستم نغمه عاشقم عاشقم را دور تا دور این دنیا رقصان زمزمه کنم،

اما تو... 

لعنت به این تو که هرکه هم که آمد،

به حرمت جای پای تو بر روی چشمان منتظر من سر خم کرد 

و به ادای احترام نماند.

نه که نخواهد بماند، 

نه؛

تو نگذاشتی، 

بس که از این زبان وامانده در نمی آمد چند کلام دلبرانه.

تمام این سالها می توانستم نمانم، 

اما ماندم، 

نه تنها پای تو؛

من ماندم تا اگر هم نیامدی،

دنیا ببیند این حوالی می شود هر روز و هرثانیه دل را حراج هر شیرین زبانی نکرد.

(عادل دانتیسم)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد