یا نجاتم می دهی یا می شوم بر باد من
یا خرابم می کنی یا می شوم آباد من
کولی و مست و خرابم در هوای کوی تو
می توانی صبر باشی، باعث فریاد من
این قلم هم تیشه ای در بیستون دفترم
یا که می خوانی مرا یا همچو یک فرهاد من
من تو را سبز و قشنگ و بکر می پندارمت
یا که در دستت تبر داری و یک شـمشاد من
یک مخدر در نگاه توست، باور می کنی؟
آبرویم می رود، چون می شوم معتاد من
مادرم حتماً که نفرین می کند چشم تو را
وای از نفرین او غمگین و دشمن شاد من
(امیر اخوان)