عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

قانون مردها

می گویند:

"مردها در عشق قانون ساده ای دارند؛

بخواهندت،

برایت می جنگند.

نخواهندت،

با تو می جنگند."

اما من مردهایی را می شناسم که درست وقتی می خواهندت،

با تو و خودشان می جنگند؛

آنقدر می جنگند تا از تو و خودشان ویرانه به جای بگذارند

و کیست که ویرانه را دوست بدارد؟

آن روز دیگر دوستت ندارند

و می روند.

مردها چه دوستت بدارند، چه ندارند،

یک روز، یک جا سراغت را می گیرند،

یادت می افتند،

دلشان تنگ می شود،

اما ما زنها یک جور خاص عجیبیم،

دوست داریم،

دوست داریم،

دوست داریم.

دوست داشتنمان آرام است،

جنگی نیست.

نه برای به دست آوردن می جنگیم، نه از دست دادن.

ما فقط در سکوت اتاق خوابمان برق چشم مردی را مرور می کنیم

و چه باشد، چه نباشد، گرمای آغوشش را به خویش می پیچیم.

می مانیم،

می سازیم

و عشق می ورزیم،

اما اگر روزی خسته شویم

و کاسه صبر حوصله ما لبریز،

یک شب، 2 شب، 3 شب، بیدار می مانیم،

اشک می ریزیم،

دلتنگ می شویم،

و یک روز صبح بیدار می شویم

و می بینیم عشق زندگی مان در قلبمان مرده است.

از آن روز، از آن لحظه دیگر فکر نمی کنیم،

دلتنگ نمی شویم،

سراغی نمی گیریم.

ما زنها از یک روز به بعد تمام می شویم.

(؟)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد