عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

تسلیم

مباش آرام، حتی گر نشان از گربادی نیست

به این صحرا که من می آیم از آن، اعتمادی نیست


به دنبال چه می گردند مردم در شبستانها؟

در این مسجد که من دیدم، فروغ اعتقادی نیست


نه تنها غم که لبخند سلامت باد مستان هم

گواهی می دهد دنیای ما دنیای شادی نیست


چرا بی عشق سر بر سجده تسلیم بگذاریم؟

نمی خواهم نمازی را که در آن از تو یادی نیست


کنار بسترم بنشین و دستم را بگیر، ای عشق!

برای آخرین سوگندها وقت زیادی نیست


مرا با چشمهای بسته از پل بگذران، ای دوست!

تو وقتی با منی، دیگر مرا بیم معادی نیست

(فاضل نظری)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد