من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت
من به فرد روبرویی لحظه خندیدنت
من به بارانی که با لذت نگاهش می کنی
یا نسیمی که رها می چرخد اطراف تنت
من حسادت می کنم حتی به دست گرم آن
شال خوشرنگی که می پیچد به دور گردنت
وقتی انگشتان تو در گیسوانت می دود
من به رد مانده از اینجور سامان دادنت
اینکه چیزی نیست، گاهی دل حسادت کرده به
عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت
هیچکس ای کاش در دنیا به تو حسی نداشت!
من حسادت می کنم حتی به قلب دشمنت
کاش هر کس غیر من، ای کاش حتی آینه
پلکهایش روی هم می رفت وقت دیدنت!
(الهام نظری)