عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

گاهی

گاهی گمان نمی کنی، ولی خوب می شود

گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود

 

گاهی بساط عیش خودش جور می شود

گاهی دگر تهیه به دستور می شود

 

گه جور می شود خود آن بی مقدمه

گه با دوصد مقدمه ناجور می شود

 

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود

 

گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست

گاهی تمام شهر گدای تو می شود

 

گاهی برای خنده دلم تنگ می شود

گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود

 

گاهی تمام آبی این آسمان ما

یکباره تیره گشته و بیرنگ می شود

 

گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هرچه زندگی ست دلت سیر می شود

 

گویی به خواب بود، جوانی مان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود!

 

کاری ندارم کجایی، چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

(قیصر امین پور)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد