عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

گفتا...گفتم

گفتا که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم

گفتا اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می کنم

 

گفتا ز بخت بد اگر، ناگه رقیب آید ز در

گفتم که با افسونگری، او را ز سر وا می کنم

 

گفتا که تلخی های می، گر ناگوار افتد مرا

گفتم که با نوش لبم، آن را گوارا می کنم

 

گفتا چه می بینی؟ بگو، در چشم چون آیینه ام

گفتم که من خود را در آن، عریان تماشا می کنم

 

گفتا که از بی طاقتی، دل قصد یغما می کند

گفتم که با یغماگران، باری مدارا می کنم

 

گفتا که پیوند تو را، با نقد هستی می خرم

گفتم که ارزانتر از این، من با تو سودا می کنم

 

گفتا اگر از کوی خود، روزی تو را گفتم، برو

گفتم که صد سال دگر، امروز و فردا می کنم

(سیمین بهبهانی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد