عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

اون وقتا

روزی گیج خواهیم رفت در تکرار درها در انتظار نور تا صبحها نان شیرمال و شیر یادمان نرود

و رگهای خیابان ما را در خود غرق کنند.

نه معنای عشق را دیگر می دانم،

نه به معنای چیستی خود واقفم.

باید به آن کافه همیشگی بروم  با خیال تو.

 قهوه ای سفارش  دهم

و برایت از روزهایی که مهربان بودی، 

حرف بزنم.

(هومن داوودی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد