عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

عید

در این حیاط قدیمی که هیچ رنگی نیست

بهار هم که بیاید، به آن قشنگی نیست


به قدر ذره امیدی در این مساحت نیست

ببین که فاصله هامان فقط مسافت نیست


دلم نشست درایوان سرد تنهایی

چقدر درد غریبی ست درد تنهایی!


نیامدی که ببینی چگونه می شکنم

چگونه بی تو قلم را به شاعری بزنم


بدون عطر تو سالم نود نخواهد شد

دلم که رسم خوشی را بلد نخواهد شد


کسی مرا که به جشن خدا نخواهد برد

"به میهمانی گنجشکها نخواهد برد"


تو سرنوشت منی و به جز تو راهی نیست

بدون عشق تو شوق خرید ماهی نیست


ببین که ساعتمان بی تو گنگ می چرخد

و قلب کوچک من توی تنگ می چرخد

(ساجده جبارپور)