آنچنانی که آمدی، گفتم:
ماندنش را به ناز می خواهد
دست بردم که آسمانت را...
عشق آغوش باز می خواهد
سخت مشغول ماندنت بودم
قصد کردم بهار من باشی
مزه کردم دهان سرخت را
تا همیشه انار "من" باشی
مادرم از تو باخبر شده بود
بوسه هایی به روی پیرهنم
قول دادم که باادب باشم
حرف های نشُسته ای نزنم
فکر کردم به لحن لبخندت
این تصور که دلبری بلدی
آسمان آسمان بغل داری
عاشقی های بهتری بلدی
دوستت دارم و حواست هست
مثل معشوقه های قاجاری
در تنت باغهای سیب و انار
دست از بوسه برنمی داری
سالها از تب تو می گذرد
من همانم که با دلت شادم
گر جهانی که رفته برگردد
دل به غیر از خودت نمی دادم
(مریم قهرمانلو)