در خیالم با تو بودم در قرار دیگری
در قرارم گر چه بودی بی قرار دیگری
اینهمه محو تو بودن راهکاری تازه است
می شود با تو گذر کرد از کنار دیگری
من گذر کردم از این دنیا، ولی ای کاش تو
می گذشتی از دلم در کارزار دیگری!
چون روی، یکبار دیگر جان من را می بری
این که هستم با تو یعنی انتحار دیگری
من توانم دل ولی نه، زندگی یک جبر داشت
کاش می دادند بـر ما اختیـار دیگری!
گرچه مجنون نیستم، اما به شهرم شهره ام
حال منگ و عقل دنگ است اشتهار دیگری
در خزان من آمدم، گو در خزانی می روم
ای اجل! مهلت بده من را بهار دیگری
(یزدان غلامی)