عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

مثل بهار

ما که رقصیدیم به هر سازی زدی، ای روزگار!

دل به تو بستیم و آخر دل شکستی، روزگار!

 

خوب بودم، پس چرا کاتب برایم غم نوشت؟

کی روا باشد جوابم با بدی؟ ای روزگار!

 

فارغ التحصیل دانشگاه درد و غصه ام

بهر شاگردت عجب سنگ تمامی، روزگار!

 

گر برای دیگران مثل بهاران سبز سبز

بهر من پاییزی و فصل خزانی روزگار

 

می کنم دل خوش به هر چیزی، حسودی می کنی

مثل رهزن می زنی بر خنده ام چنگ، روزگار!

 

کاش می گفتی ز آزارم چه حاصل می شود!

وای عجب بی معرفت، اهل جفایی، روزگار!

 

چون پرنده با چه شوقی لانه بر هم می زنم!

دست بی رحمت کند خانه خرابم، روزگار!

 

چرخ گردون با دلم نامهربان باشد، ولی

با همه درد و غمت بازم صبورم، روزگار!

(جواد الماسی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد