عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

داد دل

این بار به داد دل خود دیر رسیدم

عاشق شدم و قطع شد از خویش امیدم

 

این بار به داد دل خود دیر رسیدم

عاشق شدم و قطع شد از خویش امیدم

 

گفتم که چه آمد به سرت ای دل من؟! گفت:

بخورد نگاه و پس از آن هیچ ندیدم

 

رفته است جوانیم به همین سادگی از دست

یک عمر برایش چقدر نقشه کشیدم!

 

گفتم برود بر سر کاری که بیارزد

هر چیز که می‌خواست به جز عشق خریدم

 

هر بار که پرسید بگو عشق چه شکلی است

یکریز از این شاخه به آن شاخه پریدم

 

آن واهمه‌ها، آه! همانها سرم آمد

از بس که گریزان، شدم از بس که دویدم

 

هر وقت کسی گفت تو را دوست... به سرعت

رد می‌شدم، انگار نه انگار شنیدم

 

این آه همان عاشق زار است که می‌گفت

یک روز الهی بچشی آنچه کشیدم

(مستانه موسوی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد