عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی
عاشقانه های حلق آویز

عاشقانه های حلق آویز

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

جمعه

باز هم جمعه رسید، باز هم خلوت محض،

دور از جنبش و جوش گام بر می دارد قاصد تنهایی، نم نمک، بی تب و تاب

تا کند کِز به نهانخانه اوهام و خیال،

چه خیالی که شفق گونه و کور رنگ رخسار پریده است از او

 و تو گویی که از آمال بلند خبری نیست در ین دغدغه بازار برآشفته تار.

من در این حال و هوا قلمی بردارم،

بزنم نقش سکوت، نقش تاریکی کنج بر دل دفتر عشق.

آری،

از وهم و خیال و غم و احساس و سکوت شعر بر می جوشد.

باز هم جمعه رسید.

قدمش بر سر چشمان دل عاشق عشق.

باز هم جمعه رسید،

باز هم خلوت محض.

(؟)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد