بیگانه ماندی و نشدی آشنا تو هم
بیچاره من اگر نشناسی مرا تو هم
دیدی بهای عشق به جز خون دل نبود؟
آخر شدی شهید در این بلا تو هم
آیینه ای مکدرم از دست روزگار
آهی بکش به یاد من، ای بی وفا! تو هم
چندی ست از تو غافلم، ای زندگی! ببخش
چنگی نمی زنی به دل این روزها تو هم
ای زخم کهنه ای که دهان باز کرده ای!
چون دیگران بخند به غمهای ما تو هم
تاوان عشق را دل ما هر چه بود، داد
چشم انتظار باش در این ماجرا تو هم
(فاضل نظری)